بزرگ

بزرگ آرشیو صفحه اصلی


Thursday, December 31, 2015

٭


٢٠١٥ ، سى و يكم دسامبر

اى ٢٠١٥ ، برو ، برو گمشو، بروبمير ، اى سياه ترين  سال زندگى من ،
اى سالى كه من ايمانم رو به خودم از دست دادم ، سالى كه ارزشهام گم شد ، سالى كه باورم به دوستى رو از دست دادم ، مگه من به چه چيزى جز اين باور داشتم ، مگر چه چيزى جز اين باور وجود داره ؟ ، همينطورباورم رو به عشق ، چى ميمونه مگه ؟؟؟ هان ؟
سالى كه من كار و اضافه كار و به خودم ترجيح دادم ، كدوم خودم ؟همون چيزى كه هميشه بقيه رو بابتش مسخره ميكردم ، ( يه زمانى تعجب ميكردم عده اى بابت فرار از خودشون به اضافه كار پناه مى برن )
٢٠١٥ برو گمشو ، اى عام الحزن ، ...

ترس از فوريه بعد بماند ،
دگر اميد ندارم كه از طپيدن قلبم گلى دوباره برويد،
بماند كه خود اميد هيچ مشكلى رو حل نميكنه، گرچه تحملش رو آسونتر ميكنه
تا آخر اين تقويم من فقط پاييزم .


|
........................................................................................

Monday, December 21, 2015

٭

بعله ، سالش يادم نمياد و حال ندارم روى اينترنت هم سرچ كنم و دقيقا هم يادم نيست ، آخر كدوم كنسرت استاد بود ، شايد فرياد، ولى مطمئنم سالن وزارت كشور بود ، آخرين برنامه ها و شايد آخرين برنامه، نه بعدش باز هم برنامه داشت همونجا، حامد هم بود ،
يكى پرسيد ازم كه از خواننده هاى جديدتر با كى حال مى كنى پس ، ولله هر چى به خودم فشار آوردم ديدم هنوز يه ترك براى من نيم ساعته س ، بگذريم
آخر برنامه طبق معمول ملت عقده گشايى كردند و درخواست مرغ سحر، استاد شروع كرد خوندن مرغ سحر ، يادمه خوب ، ناخودآگاه ( اى بابا گربه پريد رو آيپد ، دو سه دقيقه رفتم اونورى) رفته بودم نزديك سن ،
مرغ سحر رو خيلى بالا شروع كرد ، خيلى بالا ، گفتم استاد يه بار اداى پريسا رو درآورده بود تو اين جاها ، كارش به بيمارستان كشيد و فتخ و اينها ، چه ميخواد بكنه با بخش هاى بعدى ، خدا رحم كنه ولى خوب استاد ظلم ظالم رو دو تا گام كشيد پايين و بالاخره اوضاع با لطافت جمع شد و الخ
و من فك ميكردم كه كاش آدم بشه كه تو رابطه ها اينطورى بالا شروع نكنه ، پيش درآمدى ، درآمدى ، سنگين شروع كنه ولى خوب ظاهرا هميشه اوضاع برعكسه
اولش پر رنگه ( اين كلمه پر رنگ يه ساله منو گاييده ) همه چى ، گرمه ، داغه ، قشنگه ، موافقتها زياده،
كاش ميشد برعكس باشه !

پى نوشت : براى يه عزيزى اين ماجرا رو تعريف مى كردم گفت ، سوژه شو بده فلانى بنويسه ، استاد نوشتن در مورد رابطه ست و اينها ، گفتم فلانى خره كيه ، من يه زمانى خودم بزرگ بودم ، الان بوق ممتدم ، الان تموم شدم ، الان نا ندارم ولى !

شب يلدا، سال تاريك ٩٤


|
........................................................................................

Home

غزلیات سعدی

Google

[Powered 

by Blogger]

:: گذشته ها ::
  • July 2016
  • June 2016
  • April 2016
  • January 2016
  • December 2015
  • June 2015
  • May 2015
  • April 2015
  • March 2015
  • November 2008
  • October 2008
  • September 2008
  • August 2008
  • July 2008
  • June 2008
  • May 2008
  • April 2008
  • March 2008
  • February 2008
  • January 2008
  • December 2007
  • November 2007
  • October 2007
  • September 2007
  • August 2007
  • July 2007
  • June 2007
  • May 2007
  • April 2007
  • March 2007
  • February 2007
  • January 2007
  • December 2006
  • November 2006
  • October 2006
  • September 2006
  • August 2006
  • July 2006
  • June 2006
  • May 2006
  • April 2006
  • March 2006
  • February 2006
  • January 2006
  • December 2005
  • November 2005
  • October 2005
  • September 2005
  • August 2005
  • July 2005
  • June 2005
  • May 2005
  • April 2005
  • March 2005
  • February 2005
  • January 2005
  • December 2004
  • November 2004
  • October 2004
  • September 2004
  • August 2004
  • July 2004
  • June 2004
  • May 2004
  • April 2004
  • March 2004
  • February 2004
  • January 2004
  • December 2003
  • November 2003
  • October 2003
  • September 2003
  • August 2003
  • July 2003
  • June 2003
  • May 2003
  • April 2003
  • March 2003
  • Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com