بزرگ |
Saturday, October 29, 2005
٭ گزارش تصويري
........................................................................................
نوشته شد توسط م م بزرگ 10:35 PM | Monday, October 17, 2005
٭ سپاس خدايرا كه اجابت مي كند هرگاه كه من او را مي خوانم و سستي و كاهلي مي بيند هرگاه كه او مرا مي خواند .
........................................................................................پي نوشت : كامي sms زد ، مُجير يادت هست ؟! نوشته شد توسط م م بزرگ 1:46 AM | Friday, October 14, 2005 ........................................................................................ Thursday, October 06, 2005
٭ آقاي ژانگ ييمو ! ، تيكه تيكه كردي دل منو ، دستت درد نكنه ، آره فيلم آخريت مي گم . بابا من اِنقد اين ور اونور ازت تعريف كردم به خاطر HERO حالا موندم چي بگم از اين شاهكار اخيرتون ، خانه خنجرهاي پران ... سخت حال ما رو گرفت .
........................................................................................هيچ بحثي نيست موسيقي معركه ، تكنيك توپ ، فيلمبرداري عالي و ... خيلي مشخصات خوب ديگر. ولي خدا وكيلي قصه اش امريكايي نبود ؟! جاسوس و جاسوس بازي و فمينيسم ! وعشقبازي و ... ، اگه يك چهارم آخر فيلم رو حذف مي كردي بهتر نبود ؟ بهتر نبود يك سري از گره گشاييها را بي خيال مي شديد . به هر حال من نه با حركت هاي محيرالعقول ماتريكسي مشكلي دارم و نه با هزار و يك كشته و نه گذشت سه فصل در حين يك مبارزه ... اما دلم مي خواهد يك فيلم شرقي ببينم ، با مفاهيم خاص خودش نه نسخه چيني يك فيلم هاليودي را . اميدوارم كاري كه در دست داريد ؛ سواري تنها براي هزاران مايل ؛ نسخه چيني يك كابوي امريكايي نباشد وگرنه خودم مجبورم بيايم گوشت را بيچانم ! نوشته شد توسط م م بزرگ 1:13 AM | Sunday, October 02, 2005
٭
........................................................................................شب جمعه گذشته به پيشنهاد آرش بدون بليط بلند شدم رفتم تالار وحدت براي شنيدن صداي سالار عقيلي . خوشبختانه يك بليط در رديف هاي جلو گيرم آمد نزديك آقاي صديق تعريف ، كه با تمجيد به شاگرد خوش صدايش سالار نگاه مي كرد . برنامه دو خواننده داشت ، سالار و يك خواننده تاجيكي كه اگر اشتباه نكنم اسمش قولوف بود . گرچه من مي دانستم كه از خواندن آواز در اين كنسرت خبري نيست اما باز هم دوست داشتم كه كار عقيلي را ببينم . عقيلي متولد 56 است و تا كنون دو نوار منتشر كرده ، عشق ماند و سايه هاي سبز . در يكي دو فيلمي هم آواز خوانده است . آن شب هم 6 تصنيف اجرا كرد كه خيلي با ظرافت و تسلط آنها را اجرا كرد و از تكنيك تحرير زدن با لُپ هم سود برد ! گرچه فاصله اش با همايون خيلي زياد است . آقاي قولوف هم اپرا خواني است حرفه اي و بسيار راحت كارهايش را اجرا مي كرد . در انتها هم يك تصنيف به صورت مشترك با سالار عقيلي اجرا كرد و از آنجايي كه ولوم صدايش خيلي بالاتر بود ، سالار هر چقدر خودش را به ميكروفن نزديك كرد باز هم صدايش شنيده نمي شد . اركستر موسيقي ملي هم كه دو سه تا ساز ملي بيشتر ندارد ! بدك نبود .البته من اصولا با اركستر حال نمي كنم . تمبك نواز گروه آقاي بزرگپور كارش عالي بود و غلط نكنم لاهيجي است . در انتها هم اي ايران .. اجرا شد . پي نوشت : آن شب سالار عقيلي خيلي خوش تيپ و تو دل برو شده بود و آن حلقه دست چپش دل خيلي ها از جمله خودمان ! را به آتش كشيد ! پي نوشت 2 : مطابق معمول هنگام برگشت با آرش ياد كنسرت راز نو و مرصع خواني هاي صديف را تازه كرديم و آه كشيديم . نوشته شد توسط م م بزرگ 3:42 AM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|