بزرگ

بزرگ آرشیو صفحه اصلی


Friday, September 24, 2004

٭
...

یک جورهایی شاید بتوان گفت که به نیمه ی راه رسیده ام . نیمه ی راهِ زندگی . فکر کنم سی
سالگی با چند ماهی بیش و کم از نظر سنی عدد مناسبی برای این جریان باشد . اما از سویی دیگر چندصباحی است که به آخر خط رسیده ام . چند سالی است که دیگر بدنبال چیزهایی هستم که نفهمم زمان چگونه می گذرد ، کاری کنم که سریع بگذرد این طور است که بد نیست ، بد نمی گذرد . درپی کشف چیزی نیستم و انتظار خبری را نمی کشم و کار خاص باقی مانده ای ندارم که انجام دهم ، نه آنکه همه کارها را انجام داده باشم ، نه ، شوقی برای حرکتی باقی نمانده . چند وقت پیش جمله ای را دیدم که مثل پتک توی سرم کوبیده شد : گاهی اوقات احساس پیرمردی را دارم که خاطرات جوانیش را مرور می کند .
این روزها دیگر جسارتی برای دیوانگی نیست .

آه ...نه ! آهای ، ای روزهای سخت ادامه ، اصلا حوصله اتان را ندارم


|
........................................................................................

Friday, September 10, 2004

........................................................................................

Sunday, September 05, 2004

٭
رضايت شغلي

شغلي كه فعاليت زيادجسماني را طلب نكند .
شغلي كه با مسائل علمي در گيري داشته باشد
شغلي كه در آن ارباب رجوع كمي وجود داشته باشد .
شغلي كه دوستان بتوانند در آن مشاركت داشته باشند .
شغلي كه هر از چند گاهي درآن سفر وجود داشته باشد .
شغلي كه دفتركارداشته باشد .
شغلي كه ساعت كاري آن زودتر از ساعت 8.5 نباشد .
شغلي كه خريد و فروش خيلي در ان پررنگ نباشد .
شغلي كه بتوان بخشي از آن را در منزل انجام داد .

پ.ن : عجالتا پرورش شترمرغ را عشق است !

|
........................................................................................

Home

غزلیات سعدی

Google

[Powered 

by Blogger]

:: گذشته ها ::
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com