بزرگ |
Thursday, July 15, 2004
٭ * از همین جا با نشاط هر چه تمام تر به تمامی اعضای کازینو ( عالیجنابان سیبا ، گوشه گیر، تداعی وروباه پیر ) اعلام میکنم که دلم برای 12 ساعت شلم بازی کردن بی وقفه با اهنگ سندی ! تنگ شده .
........................................................................................نوشته شد توسط م م بزرگ 4:11 AM | Friday, July 09, 2004 ........................................................................................ Tuesday, July 06, 2004
٭ و اما ...
........................................................................................شش ماه قبل از اینکه وبلاگ نویسی را شروع کنم به طور مرتب وبلاگ می خواندم . برای وبلاگ نوشتن مردد بودم . نمی خواستم همین طور شروع به کاری بکنم که از جوانب آن اطلاع کاملی نداشته باشم . وبلاگ بازي جديدي بود و من بازي ها را كاملا جدي مي گيرم . من وبلاگ را نه براي اين شروع كردم كه رابطه انساني جديد را ايجاد كنم كه از مدت ها پيش پنبه اين جريان را پيش خودم زده ام كه : لعنت بر روابط انساني و اصلا حوصله ام به هيچ بند و ارتباط جديدي نمي كشد. و نه اينكه بخواهم تاثيري در روند فكري كسي بگذارم و نه مي خواستم كه هيچ حركت سياسي يا اجتماعي و .. . را انجام دهم . اصل بر تلاش براي نوشتن بود . ريختن آنچه در سرم مي گذرد بر روي كاغذ . و ميل به شنيدن تشويق ديگران كه بسيار برايم دلچسب است . هیچ وقت نخواستم که از دنیای مجازی خارج شوم و به دیگران نیز بدیده مجاز نگریستم . اثر برایم مهمتر بود تا موثر . بالاخره شروع شد . از پس یک سال ونیم نوشتن که در آن خبری از نقل قول ، سیاست ، خاطرات ، و مطالب غیر اخلاقی نبود ! حرف ها كم كم ته كشيد . مگر چقدر مي شد از بطن روزمره ها مطالب عميق تري بيرون كشيد و يا عقايد و سلايق خود را در ارتباط با زنده گي به چند زبان مي شد بيان كرد . مگر به چند زبان مي شد بزرگ را به تصوير كشيد ؟ بزرگ چیزی نبود جز آنكه من او را در اينجا ، اينجا و اينجا و ... او را شرح دادم .اما اما همه اينها كه گفتم نه بخاطر اين بود كه بگويم بازي تمام شد ، بخاطر اين است كه بگويم اين بازي چهل سال ديگر ادامه دارد . نوشته شد توسط م م بزرگ 1:58 AM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|