بزرگ |
Friday, March 19, 2004
........................................................................................ Wednesday, March 10, 2004
٭
نوشته شد توسط م م بزرگ 11:48 PM |
٭ مهم اين نيست كه طبق نظر تو عمل بشه . مهم اينه كه به نظرت اهميت بدن .
........................................................................................نوشته شد توسط م م بزرگ 3:48 AM | Sunday, March 07, 2004
٭
........................................................................................![]() با این فیلمی که من دیدم ( اون هم با زبون اصلی : چینی )چین نه تنها تو اقتصاد و صنعت و ... داره پوز دنیا رو می زنه . تا چند وقت دیگه تو زمینه سینما هم بد جور پیشرفت می کنه . می گید نه ؟! یه چند مدت تحمل کنید ! * پیامهای بازرگانی : VCD میبینید ، اشتباه می کنید DVD ببینید . نوشته شد توسط م م بزرگ 3:58 AM | Wednesday, March 03, 2004
٭ یک بار برای همیشه
........................................................................................ازآنچه که از مختصر اعتقادات، که نمی توان به آنها گفت ، عادت هایی که برای چند سالی با من همراه بوده اند و اصولی که تمامی ابعاد زندگیم رابرای دوره ای تحت تاثیر کامل خود داشته اند چیزی باقی نمانده است جز انبوهی از شبهات و حیرانی ها و سر در گمی ها . که هر از چند گاهی در این مرداب به بهانه ای تکانی می خورند و باز فرو می نشینند . نه قوتی دارم که کامل از آنها کنار گیرم كه گفته اند با شير اندرون شد و با جان بدر شود و نه دليل و منطقي که با آنها روزگار به آرامش بگذرانم . دانسته هایم! بن بستهایی بیش نبوده اند و ابعاد ندانسته هایم به بی نهایت پهلو میزنند . مختصر تلا شی که می شد برای درکی دوباره از هستی داشت را هم صرف روزانه ها کردم وبا افتخار برای گذراندان وقتم تاختم ... خوب دانستم که این خود نعمتی است بزرگ ، برای مني که دلیری حضور در عرصه اندیشه را ندارم . تواتر تکان هايم روز به روز كمتر شدو سبکی مغزم هم . پیچ در پیچ شدم وعاقبت هیچ . چند تایی هم کلمه برای خودم از سر دلخوشی جور کردم که : تغییر ، دغدغه حرکت ، به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ، کوشش بیهوده به از خفتگی ، اصالت عقل ، نسبی گرایی، بازي ها و ... که همگی بجای خود گوهرند و من ندانستم چگونه ازشان بهره گیریم . هيچ اعتقادي ندارم و هيچ اعتقادي را نفي نمي كنم . نه سپيدي ، نه سياهي و نه حتي خاكستري . وجودي شدم كه هر از چند گاهي تا اوج سپيدي يا انتهاي سياهي زبانه مي كشد . در آني از صف مقدم سپاه يزيد تا معناي ناب يا ليتني كنت معكم تاب مي خورم و بعد بناگاه مي ايستم و خاموش . ( و بقول آن عزيز گرچه امروز عاشوراست ولي يزيد در برابر يزيد ايستاده است ) القصه ... همان قدر انتظار كشته شدن در ركاب امام عصر را مي كشم كه وجودش را توهمي بيش نمي دانم . نوشته شد توسط م م بزرگ 4:30 AM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|