بزرگ

بزرگ آرشیو صفحه اصلی


Friday, January 30, 2004

........................................................................................

Thursday, January 29, 2004

٭
...
سن 28 سال
متاهل
درآمد ماهانه 220 هزار تومان
مستاجر
بدون ماشين
بدون تلفن و كامپيوتر!
ميزان كار در ماه 250 ساعت
ميزان خواب درماه 170 ساعت
ورزش تعطيل
مطالعه تعطيل
فرايض ديني تعطيل
موسيقي تعطيل
سيگار ؟بله
الكل ؟ بله
اضافه وزن ؟ بله

راستي آقاي بزرگ پاستا پز هم به بازار اومده ها . نمي خري ؟!

|
........................................................................................

Sunday, January 18, 2004

٭
امرکم مطاع !

پسر فرصت نکرده است نهار بخورد . خسته و خواب آلود هم به نظر می رسد ولی پدر اصرار دارد راس ساعت تمرین شروع شود . بالاخره پس از کمی بگو مگو تمرین در وقت مقرر آغاز می شود . درست است که همگی از استادان موسیقی ایران زمین هستند ولی پدر اصرار دارد تمرینات منظم انجام شود مخصوصا اینکه او سال هاست در ایران آواز نخوانده است .
آخرین برنامه ای را که از شجریان به یاد دارم کنسرت بی مزه آرام جان بود که حضور کرباسچی کمی آن را در ذهنم پررنگ کرده است . و حالا پس از حدود هفت سال دوباره منتظر بلعیدن صدای استاد بودم .
گرچه صدای استاد کمی سنگین و خسته به نظر می رسید ولی همچنان بهترین بود . علیزاده هم وقتی که تار دستش بود نشان داد که آن نمایشی که از او با سلانه دیدیم استثناء بوده و او مثل همیشه غافل گیر کننده است .
همایون با این سن و سال و این همه هنر و آن منش و اخلاقی که از او سراغ داریم واقعا یک شاهکار بی بدیل در موسیقی ایران زمین است . گرچه در نسیم وصل همگی از صدایش لذت بردیم ولی آن چیزی که من در جمعه شب ( خصوصا مثنوی خوانی ) از او شنیدم اشکم را درآورد و نگاههای تحسین آمیز پدر را هم در تمامی اجرا به همراه داشت . من سراغ ندارم کسی اجازه یافته باشد با استاد هم آوازی کند .
در مورد کلهر نمی توان صحبتی کرد . ( مراجعه شود به پست قبلی !)

راستش چنین برنامه ای یک رویا بود ولی یک جورهایی دلم نمی خواست بروم یکی بخاطر قیمت بلیط ها و دیگر اینکه بهانه این کنسرت زلزله بم بود .
امیدوارم آخرین اجرای شجریان در ایران نبوده باشد .

در حاشیه :

1 - در انتهای برنامه شجریان عقده همیشگی موسیقی دوستان ایرانی ( ازآنجایی که در کنسرت سرو چمان حضور نداشته اند ) مرغ سحر را اجرا کرد . استاد خیلی بالا شروع کرد و مسلم بود که هرگز نمی تواند با آن صدا ادامه دهد .
2 - هوشنگ ابتهاج . نیکی کریمی . رویا نونهالی و ... در سالن حضور داشتند .
3- شجریان دوست داریم .چاره ای هم نداریم .

|
........................................................................................

Friday, January 16, 2004

........................................................................................

Monday, January 12, 2004

٭
...
وتو چه مي داني كه آن چيست ؟
هنگامي كه درب توالت محبوبت را بسته ميابي و بعد مي فهمي كه آن خالي بوده است .

|
........................................................................................

Saturday, January 10, 2004

٭
...
دفعه اول بود كه به اون ساختمون مي رفتم . يه خورده گيج ميزدم . اونجا كلاس داشتيم . همونجايي كه اون توي آنتراك بهم گفت : خرخون ! بي هيچ مقدمه اي . كمي جاخوردم . با من هستين ؟ آره ديگه . چه جزوه اي مي نويسه .

تو كلاس همديگه رو مي ديديم . صندلي ها رونيم دايره چيده بودن . گاهي اوقات كه نگاهمون به هم مي افتاد يه سري تكون ميداديم و نيم لبخندي ... يه بار ديگه هم وسط آنتراك اومد و گفت محل كار من همين طبقه بالاست ( خودم مي دونستم ) يه نسكافه خدمتتون باشيم . و خوب ! من پيشنهادشو رد كردم خودش هم خيلي محكم نگفت .

يواش يواش فهميدم كه هم موبايل داره و هم ماشين . ولي هيچ وقت مثل بعضي ها با سويچ يا گوشيش بازي نمي كرد . نمي دونستم چه جوري بايد شماره اشو گير بيارم يا شماره مو بهش بدم .
روز آخر كلاس بود . لب تاپ استاد ايراد پيدا كرده بود و كلاس شير تو شير بود . بحث گوشي موبايل و اين قرتي بازي ها بود . اون هم داشت با موبايلش ور مي رفت . يكي از همكارهاش كه معمولا هم با هم ميومدن يه گوشي خيلي قديمي و گنده دستش بود . به همكارش گفتم يه زماني من هم از اين گوشي ها داشتم . گفت قابل شمارونداره. گرفتم و وراندازش كردم . يهو زنگ زد . اسم خودش بود كه افتاده بود رو گوشي .سريع هم قطع كرد .
چند دقيقه بعد اولين SMS رو واسش فرستادم .

|
........................................................................................

Wednesday, January 07, 2004

٭
يارم به يك لا پيرهن خوابيده زير نسترن
ترسم كه بوي نسترن مست است هوشيارش كند

اي آفتاب آهسته نه پا در حريم يار من
ترسم صداي پاي تو خواب است بيدارش كند

به به ... .

|
........................................................................................

Monday, January 05, 2004

٭
ماجراهاي بابا اسكروچ (1)
اين نوشته روبي پيره از يه طرف و خريدرفتن ديشب واسه بابا اسكروچ از طرف ديگه منو ياد يه چيزايي انداخت از ماجراهاي بابا اسكروچ :

بچه كه بوديم واسه خريد لباس يا كفش كه مي رفتيم بابا اسكروچ مي گفت كه بايد يكي دو شماره بزرگتر رو انتخاب كنيد . بچه ها زود بزرگ مي شن و اينها واسشون اندازه مي شه . تازه واسمون حديث هم مي اورد كه پوشيدن لباس گشاد ثواب داره !! ( راستي بابا اسكروچ اصلا اهل نمازو روزه و اين چيزا نبود حالا اين اطلاعات ديني رو از كجا اورده بود الله اعلم )

خلاصه . ما هميشه لباس و كفش گشاد تر تنمون بود .

|
........................................................................................

Friday, January 02, 2004

٭

کنسرت حسين زمان و گروه موسيقی چاوش به نفع زلزله زدگان

مکان: دانشگاه علوم پزشکی ايران، مرکز همايشهای زکريای رازی
زمان: يکشنبه 14 دی، ساعت 5 الی 7.5 بعدازظهر
قيمت بليط 1000 تومان
محل تهيه بليط: مرکز همايشهای زکريای رازی و دفاتر انجمن اسلامی دانشکده های علوم پزشکی ايران

پي نوشت : مي توانيد بليط را مدتي قبل از شروع برنامه در محل برگزاري كنسرت تهيه كنيد .

|
........................................................................................

Thursday, January 01, 2004

٭
خيلي دلم مي خواست كه يكي از خشتهاي ارگ بم يا يكي از خونه هاي بم رو ورمي داشتم و مي كوبيدم تو سرم .
صحنه هاي زشت وزيباي زيادي رو اين روز ها شاهديم صف هاي اهداي خون . جنس و پول و ... طرف بعد از اينكه كلي تو صف حج معطل مونده انصراف مي ده و پولشو مي فرسته واسه كمك و ...
از اومدن زلزله خيلي ناراحت نيستم ولي از اين همه عقب موندگي و خر تو خري لجم مي گيره . از اينكه اين جريان باز هم دستاويزي براي بعضي ها مي شه . از اينكه وقتي يه همكارمون به مدير گفت آقاي فلاني آب گرم ساختمون قطع شده . طرف با يه قيافه حق به جانبي گفت : هموطناي ما يه هفته اس كه زير آوار موندن تو سرما !! ... بابا گوز به شقيقه چه ربطي داره ؟!

اگه مي شد تكانه هايي رو كه هر روز به خاطر هزار و يك مشكل به مردم وارد مي شه يه جا جمع كنن به مراتب زلزله اي قويتر از زلزله بم پديد مياد . مطمئنم . و مي دونين مشكل كار كجاست ؟ اينه كه زلزله رو آدم ها ايجاد نكردند ولي دزدي و جنگ و تجاوز و حق كشي و هزار و يكي ديگه از اينها رو آ دم ها با دست خودشون ايجاد مي كنن . درسته كه زلزله و جنگ هر دو آدم مي كشند ولي انصافا كدومش آدمو بيشتر درد مياره ؟ من دلم به حال زلزله زده هاي بم مي سوزه و تا جايي هم كه بتونم كمك مي كنم ولي مي گم فقط تمركز مصيبته كه اين قدر مهمش كرده . اين همه مرگ و مير دور وبرمون هست كه توسط خودمون هم ايجاد شده و خيلي به چشم نمياد ولي تاثير خودش را داره ميذاره . خيلي هم عميق تروموندگارتر .


من اون روزعيد كه از خواب بيدار شدم وخبر جنگ عراق رو شنيدم بيشتر دردم اومد . من وقتي اون دختر رو كه باباش افتاده تو زندون مي بينم بيشتر دردم مياد . من وقتي مي بينم دو تا مسافر كش به خاطر يه مسافر به جون هم ميفتن و همديگه رو لت وپارمي كنن بيشتر دردم مياد . من وقتي ياد اون زنهمي افتم كه دم افطار اومده بود 200 تومن كالباس بخره بيشتر دردم مياد . من وقتي مي خونم هزاران نوجوان و كودك مورد انواع سوء استفاده قرار مي گيرند بيشتر دردم مياد .... .

|
........................................................................................

Home

غزلیات سعدی

Google

[Powered 

by Blogger]

:: گذشته ها ::
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com