بزرگ |
Saturday, November 29, 2003
٭
وسط يه مجلس شلوغ پلوغ با حال كه همه دارند اون وسط مي پرن بالا پايين ميدوني مخم كجاست ؟ دلم چي مي خواد ؟ به چي فكر مي كنم ؟ اينكه اينها چرا اينجان ؟ بعد به هر كدوم از مناسبت ها كه فكر مي كنم جشن گرفتن و خوشحالي كردن بخاطر اونها بنظرم مسخره مياد . تولد . عروسي يا فارغ التحصيلي يا ... با خوشحال بودن و جشن گرفتن كاملا موافقم ولي با اكثر اين مناسبت ها نه . بعد دلم پر مي كشه واسه يه مجلس نقلي با يه سري آدم كه بي هيچ مناسبتي (يا يه مناسبتي مثل اين : مجلس ريدن به زندگي ) جمع شديم دور هم ديگه . دوستم هم بايد باشه . يه دار ودسته اي هم مثل اين گروه مادر قحبه DJ Funk هم هستن كه اونجا رو ببرن هوا . بعد همه بيان و هر چي قر دارن بزنن . هرچي فرياد دارن بكشن . هر كي به هر زبوني كه بلده بگه كه زندگي چقدر گه و هوار بزنيم كه اين بشر كي مي خواد بفهمه بابا بيخيال حفظ نسل . مگه اين همه موجود منقرض شدن چي شد ؟ مگه ... و به همه فيلسوف هايي كه گفتن وجود از عدم بهتره فحش خواهر مادر بديم . و تا آخرين فوتون انرژيمون بپريم بالا پايين . بعدش اون صبح رو راحت مي خوابم . نوشته شد توسط م م بزرگ 10:47 PM |
٭ - ميدونيد! بعد از عقد كنون و عروسي هيچي مثل يه مراسم غيبت كنون دور آتيش همراه با تخمه حال نميده، مخصوصاً اينكه سرت هم يه كمي گرم باشه!
........................................................................................نوشته شد توسط م م بزرگ 3:30 AM | Thursday, November 20, 2003
٭ قابل تو جه دوستان . خصوصا ايشون
........................................................................................هي بياين گير بدين تو چپ و راست ميري كنسرت و آب پرتقالت دير نشه و بليط هاي اپنت گم نشه و قطر شكمت كم نشه وديدن ماتريكس 3 يادت نره و... ببين اين رفيق ما چه مي كنه تو اون گوشه دنيا ! نوشته شد توسط م م بزرگ 12:12 AM | Wednesday, November 19, 2003
٭ شب بيست و سوم ماه رمضان
........................................................................................خيلي حالم خوب بود ... نه بخاطر اينكه آن مسجد من را تا سال هاي سال عقب مي برد تا اول دبيرستان . نه بخاطر آن كه كاميار را آن شب ديدم . همان كه با message اعمال ايام البيض را به يادم مي آورد . نه بخاطر حضور ؛ موسوي ؛ تنها مداح قابل قبولم . نه بخاطر... خيلي حالم خوب بود چون منتظر آن صدوده بار؛ يا علي ؛ بودم . همان كه آخر مجلس دلم را فشرد و مخم را تكان داد. مثل هميشه . اين يك راز بود . نوشته شد توسط م م بزرگ 2:59 AM | Wednesday, November 12, 2003
٭ ...
گاهی اوقات احساس می کنم همه کائنات دست به دست هم دادن تا فقط به من خوش بگذره . نوشته شد توسط م م بزرگ 1:17 AM |
٭ ...
دو تا از اونهایی که کرکره هارو کشیده بودن پایین دوباره شروع کردن . ولی یه خورده مشکوک میزنن . غلط نکنم قاط زدن : بوزک و منتقد . آهو هم اثاث کشی کرده پرشین . نوشته شد توسط م م بزرگ 12:38 AM |
٭ تمجید
........................................................................................خوبین آقای بزرگ ؟ -خیلی ممنون ! من یه چیزی تو بلاگ شما خوندم که اگه کلا فقط همون یه نوشته رو هم دیده بودم برام کافی بود ! -خیلی لطف دارین ! ببخشید کدوم متن مورد نظرتونه ؟ همون که نوشته بودین " رد رشته های بارون رو ..." - بله ! عرض کنم که .. شما اگه چند تای دیگه از اون متن ها بنویسین ها میتونین یه مائده های آسمانی دیگه چاپ کنین عرض کنم خدمتتون که .... انگار اون نوشته رو خود آندره ژید نوشته ! -بعلـــــــه؟ !!! میگم واقعا همین طوره ها ... این جور نوشته ها یه دفعه میان سراغ آدم ! - بابا جان . یه لحظه اجازه بده . اون متن رو من ننوشتم . اون متن مال ساحل افتادس . دونفر اونجا مطلب می نویسن ! اِه ... فرقی نمی کنه ! شما هم خوب می نویسین! نوشته شد توسط م م بزرگ 12:30 AM | Saturday, November 08, 2003
٭
........................................................................................![]() جمعه شانزدهم آبان ماه . تا لار وحدت پخش اولين فيلم اتللو تاريخ سينما كه 82 سال پيش در آلمان ساخته شده با همراهي موسيقي زنده توسط اركستر ارمني ها به رهبري لوريس چكتواريان . اجراي سختي بود از آن جهت كه علاوه بر هاهنگي بين اعضاي گروه . گروه بايد با فيلم نيز هماهنگ مي بود و حال و هواي سكانس هاي فيلم هم كاملا متفاوت بود و به يكباره تغيير مي كرد . برنامه با قطعاتي چون خيانت . خواستگاري . عشق و .. آغاز شد و با جنون و مرگ به پايان رسيد . پس از قطعه اول . پرده ها بالا و سن تالار پايين ! رفت تا نمايش فيلم آغاز شود . چكنواريان در قطعات و موسيقي عصر رمانتيك تبحر خاصي دارد و كارهاي زيادي از شومان . شوبرت و ليست را اجرا كرده است . قطعاتي كه خيلي به گوش ايراني ها آشنا نيستند . چكنواريان در ايران نيز برنا مه هاي خوبي روي صحنه برده كه از اجراي قطعات باخ كه سال گذشته با نوازندگي آريا صهبايي ( پسر 19 ساله منوچهر صهبايي ) همراه بود به عنوان بهترين آنها مي توان ياد كرد . وديگر برنامه هايي چون ليلي ومجنون . خسرو وشيرين و كنسرتي هم با شهرام ناظري و ... از اين ها گذشته خود چكنواريان با اين سن وسال و آن شور و حال واقعا مثال زدني است . ديشب موقع ورود راهنمايان به هر كدام از ميهمانان بروشور برنامه و يك شاخه گل رز مي دادند كه بنظرم پيشنهاد خود چكنواريان بوده است . جايتان خالي . باز هم از عشق ديدم و شنيديم . نوشته شد توسط م م بزرگ 9:11 PM | Wednesday, November 05, 2003
٭ در كارهاي هدفمند حداقل و در كارهاي بدون هدف حداكثر انرژيت را مصرف كن .
........................................................................................نوشته شد توسط م م بزرگ 1:19 AM | Monday, November 03, 2003
٭ در ستايش ترديد
........................................................................................![]() بروگان خان ! تويي كه براي نجات يه سگ زندگيتو به خطر مي اندازي ِ مي خوام يه چيزي بهت بگم . تويي كه تو ي يه سالن دي جي دنس كه مثل يه ديگ پر از مذابه ميري يه گوشه اي مي شيني .تويي كه حال سكس رونداري . تويي كه حال عشق رو نداري . تويي كه رفتن به زندان رو به ترجيح مي دي . تويي كه طلوع آفتاب رو به تماشا مي شيني (مي دونم كه صبح زود بيدار نشدي و از نيمه هاي شب قبل اونجا بودي ) . تويي كه با كتك كاري با دوستات خداحافظي مي كني . تويي كه جلوي آينه همه فحش هاي دنيا رو نثار آدم و عالم و خودت مي كني . تويي كه بدت نمياد كله يه نفر رو بتركوني !تويي كه خيلي معمولي هستي . مي خوام يه چيزي بهت بگم : من هم معمولي فكر مي كنم . مي خوام بگم من هم گاهي اوقات انرژيم تموم مي شه . مي خوام معمولي باشم . نوشته شد توسط م م بزرگ 3:05 AM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|