بزرگ |
Thursday, August 28, 2003
٭ ...
........................................................................................اين جشنه هست تواسپانيا گاوها رو ول مي كنن توخيابون ؛ آدم وقتي داره يه گاو گنده از روش رد مي شه با تمام وجود فرياد بكشه رئال زاراگوزا . خيلي حال مي ده . نه ؟ نوشته شد توسط م م بزرگ 2:13 AM | Tuesday, August 26, 2003
٭ معرفت
........................................................................................در كتابها خوانده ام كه شخصي ، رفيقش را به خانواده اش ترجيح مي دهد اما بعيد مي دانم چنين شخصي در بين دوستان من يافت شود . در داستانها شنيده ام كه دوستي جان خودش را براي دوستي ديگر فدا مي كند اما چنين شخصي را در بين دوستانم سراغ ندارم . در فيلم ها ديده ام كه كسي بخاطر رفاقت سخت ترين شكنجه ها را تحمل مي كند. اما مطمئن هستم چنين رفيفي در اطراف من يافت نمي شود . ولي بخدا قسم ،همين دوستان آنقدر براي من ارزشمند هستند كه در كتابها و داستانها و فيام ها لاف رفاقت و معرفت فرياد مي شود. نوشته شد توسط م م بزرگ 5:00 AM | Thursday, August 21, 2003
٭ ...
........................................................................................زن : بابا طرف خيلي شوت بود مرد : تو كه پنج دقيقه بيشتر نديديش . زن : از طرز راه رفتنش معلوم بود مرد : يعني تو از طرز راه رفتنش رو طرف قضاوت مي كني ؟ زن : بله ..تو مگه خودت از روي نحوه سيگار كشيدن افراد به خودت حق نمي دي در موردشون اظهار نظر كني ؟ مرد : چرا ، ولي نحوه سيگار كشيدن خيلي چيزهاي ديگه رو هم نشون مي ده . البته ... زن : تو به اون دقيق شدي من هم به اين .به نظر من راه رفتن هر كي مثل امضاش مي مونه . مرد : درسته . كاملا درسته . حق با شماست ، پس طرف شوت بود ؟ زن : اوهوم. مرد : ok ! نوشته شد توسط م م بزرگ 1:31 AM | Tuesday, August 19, 2003
٭ استفراغات روحي
........................................................................................گه بزنن اين تريپ ها رو ، اداي اهل فكربودنشون و منطقي بودنشون حالمو به هم مي زنه ، اگه يه حديثي رو به انگليسي ترجمه كني و تو يه بحثي تحويلش بدي و بگي اين جمله مثلا از راسله ، به به و چه چهش در مي آد ، اگه نيچه به زنها بتوپه بي خيال، اگه فلان شخصيت مذهبي بگه خيلي شوته ! ، آخه آدم حسابي ، مي دوني اگه همين صد ،صد وپنجاه سال پيش بدنيا مي اومدي براي اينكه ثابت كني از عوام ! نيستي بجاي اين كلمات انگليسي كه بلغورمي كني مجبور بودي جملات عربي رو غرغره كني ؟ اون طرف هم كه وضع بدتره ، اگه يه جمله از راسل رو به عربي تحويلش بدي ، يارو مي گه به به ، عجب كلام پرمغزي ! خاك تو سر جفتشون . *** پرواز مي كنم با اين " نساء " مصطفي اسماعيل ، بد فرم ، چه مي كنه ، اصلا نمي فهمي كي ، كجاست ؟ همچين رست و نهاوند و بيات و صبا رو به هم مي پيچونه وتبديل مي كنه كه كاملا معلومه كه اون دنبال لحن نيست ، لحن دنبالشه . قديم تر ها پز اينو مي دادم كه اين نوار از مصر واسم رسيده و يه چيز ديگه اس و ..، دمش گرم : " قل متاع الدنيا قليل ." *** دلم مي خواد تنها برم سفر . *** اسم حافظ و مولانا رو كه مي بري آه از نهاد عرفان دونيشون در مياد ، و چنان با آب و تاب ابعاد عرفاني شخصيت ايشان را مورد نقد وبررسي قرار مي دهند كه كم مياري ! ولي نمي خوان قبول كنند كه اين ها مسلمون بودند ، " متشرع " بودند . حاليته ببم جان ؟ دشمني شون با قرآن و اسلام خوب خنده داره . *** شنگول من ، منگول من ، مواظب باشينا درو واسه هركي باز نكنيد ، هواي حبه انگور رو هم داشته باشين .. بزبزقندي يهو از خواب پريد ، دوباره زد زير گريه ، امروز چند شنبه بود ؟ مي دونست كه شنگول هنوز جمعه ها مياد و بهش سر ميزنه ، بقيه شون هم تقصير ندارن ، بيچاره بچه ها م گرفتارن . البته اگه اينارو واسه خودش نمي گفت چي كار مي كرد ؟ آقا گرگه هم وضعيت بهتري نسبت به اون نداشت تا اينكه بنده خدا پارسال مرد وراحت شد . اگر هم سفره دلشو واسه بچه ها باز مي كرد ، غر مي زد كه من از اينجا بدم مياد ، من چقد زحمت شماها رو كشيدم ، من ... مي خواستي نكشي ؟ مگه ما خودمون اومديم اينجا ، هر كي خربزه مي خوره پاي لرزشم ميشينه ، ضمننا از اين حرفا گذشته فكر كردي ما دلمون نمي خواست تو يه خونه بزرگ همه دور هم باشيم ، آخه تو يه اپارتمان 45 متري طبقه 4 چه جوري تو رو نگه داريم ؟ همه مون هم كه كارمنديم ، تازه .. هي دنيا چقدر عوض شده ، ديگه كسي حوصله سياه و سفيد نداره ، همه شدن خاكستري . شنگول كجايي پس ... *** زن ؟! زن واعتقاد ؟! زن و فلسفه ؟!زن و منطق ؟! ... *** من برآنم كه بزرگم و يگانه چه بخواهي ، چه نخواهي چه بيايي ، چه نيايي . *** بابا انقده ما رو با ملت اشتباه نگيريد . *** يه مرغ نازي داشتم ، خوب نگهش نداشتم ، شغاله اومد و بردش ، رو بوم نشست و خوردش ، شغال باغ بالا ، پات بشكنه ايشالله بگين ايشالله نوشته شد توسط م م بزرگ 3:18 AM | Friday, August 08, 2003
٭ ...
........................................................................................- دست شما درد نكنه ، چقدر تقديمتون كنم ؟ - ده هزار تومن - چه خبره آقا ؟ - شش هزار تومن پول فيوزشه ،اصل ژاپنه ، چهار تومن هم دست مزد گفتم ، حالا شما نه تومن بده . - بفرماييد ، ممنون. بعداز ظهر همان روز همان فيوز رو تو يه مغازه ديگه مي بيني ... - ببخشيد قيمت اين فيوزها چنده ؟ - دو هزار تومن - ببخشيد كجائيه ؟ - ژاپني!! * * * سرتونو درد نيارم رانندهه كه مي فهمه اولين باره كه اين مسير رو مي ري چهار تومن ازت مي گيره ، همون مسير رو با دو هزار تومن بر ميگردي . * * * - آقاي بزرگ ! اون گزارش آماده شد ؟ - چون مي خواستم گزارش كاملي رو آماده كنم منتظر اطلاعات واحد فلان بودم ! الان دارم آديتش ميكنم ( مشغول خوندن آرشيو اين پسره ام) . نوشته شد توسط م م بزرگ 10:30 PM | Monday, August 04, 2003
٭ مرد : خوب عزيزم ، روز تولدتو بهت تبريك مي گم . فكر ميكني چه كارهاي نكرده اي تو زندگي باقي موندن كه بايد انجام بدي؟
زن : اون اتاقو جارو نكشيدم ! نوشته شد توسط م م بزرگ 4:15 AM |
٭ بازگشت ظفرمندانه ايشون و اوشون را به دنياي جمود ستيز وبلاگستان گرامي ميداريم .
........................................................................................كميته استقبال از هك شدگان مقيم مركز نوشته شد توسط م م بزرگ 4:12 AM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|