بزرگ |
Thursday, September 21, 2017
٭
........................................................................................
ما همان يك ناله ايم، اما جهان كُهسار بود
چند وقت پيش در نوشته اى، جايى چشمم خورد به تركيب شكست عشقى، پرسيدم آيا من شكست عشقى را مى فهمم؟ تا كنون شكست عشقى خورده ام؟ اصلا شكست عشقى چيست؟
گوگل كردم، تلاش كردم با بعضى در موردش گپ بزنم و خودم را درگير تعاريف ريشه اى عشق و شكست نكنم، حاصلش شد اين خط خطى پسرانه!
يكى از برداشتها اين شد كه اگر در يك رابطه عشقى دو طرفه ( چون برخى عقيده داشتند كه عشق يكطرفه كه عشق نيست) به اجبار و ناخواسته جدايى اتفاق بيفتد، شكست عشقى رخ داده است، گرچه ته ذهنم فكر مى كردم كه اگر بعد اين جدايى ، ميل و خواست و دغدغه آن رابطه باقى بماند، به تعبيرى زنده بماند، آيا مى توان آن عشق را شكست خورده فرض كرد؟
آنطرفتر اين حرف بود كه نيازى به دو طرفه بودن آن عشق نيست و دو ضلع عاشق و عشق براى اتفاق افتادن شكست عشقى كافى ست، و اصولا شكستها اينجا اتفاق مى افتد،
قلقلكهاى ذهنى همچنان ادامه داشت كه آيا مى توان چند بار شكست عشقى خورد؟ به نظرم اين ايده كه شكست عشقى فقط يكبار اتفاق مى افتد و نه بيشتر، درخشان تر مى نمود.
سرآخر اينكه اگر عشقى به وصلى رسيد( شكست نخورد!) با هر فُرمتى و قراردادى و پس از مدتى به عادى شدن، بى عشقى و يا حتى جدايى رسيد، آيا خود اين شكست عشقى به حساب نمى آيد؟ آيا اينكه اين فراق و بى عشقى و عادى شدن كامل رابطه در مدت كوتاهى اتفاق بيفتد يا مثلا بيست سال، فرقى در اصل ماجرا مى كند؟
براى خودم جوابى ساختم، خير فرقى نمى كند،
همه عشق ها، شكست خورده اند...
شكست عشقى را تكاندم، به اندازه كافى براى خودم تكاندم، اينها كه نوشتم براى نتيجه سازى جمله بالا نبود، نيست، خواستم بگويم :
هنوز پائيز تشريفش را نياورده، هنوز ساعتها را انگولك نكرده اند، هنوز يك ساعت از روشنايى را، نور را، به ناگهان ندُزديده اند، دل من ولى شور افتاده، عميق ترين دلشوره ها، دلشوره شكست دوستى ...
من نمى دانم شكست عشقى چيست، مهم هم نيست، خوب مى دانم اما كه مى بايد كنار شكست در دوستى واژه خيلى حقيرى باشد.
Labels: رفیق نوشته شد توسط م م بزرگ 2:14 PM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|