بزرگ |
Saturday, April 30, 2016
٭
........................................................................................
طبيبى گفت درمانى ندارد درد مهجورى
غلط مى گفت
خود را كشتم
و
درمان خود كردم
وحشى بافقى
نوشته شد توسط م م بزرگ 7:40 AM | Saturday, April 23, 2016
٭
........................................................................................
سه شنبه مى تونست روز خوبى باشه
صبح با آژانس رفتم سركار، تواتاق كارم پيپ كشيدم ( يه زمانى اسموك در اتاق محل كار منتهى الآمال بود) ، جلسه كارى خوبى داشتم و حرفهام به كرسى نشست، عصر نزديك درياچه آزادى كمى تاى چى كردم ، شب يه فوتبال درجه يك ديدم ،
هوم ،
واسه يه آدمى كه زنده ست ، سه شنبه مى تونست روز خوبى باشه ...
نوشته شد توسط م م بزرگ 5:47 AM | Wednesday, April 20, 2016
٭
........................................................................................
اول اردى بهشت ماه جلالى
فعلا سال شمسى براى من شروع و پايان چيزى نيست ، من با مبدأ ديگرى متوقف شده ام ،
على ايحال سال ٩٤ را پناه بردم به خواب ، كتاب و شراب .
خواب كه تكليفش معلوم است ، شوپنهاور فرمود اوج خوشبختى ست و يونگ گفت خواب برايتان افسانه هايى را كه در بيدارى از ياد برده ايد، تعريف مى كند. اگر بدشانس بودين و در خواب هم كابوس ديديد و يا گريه هاى ناتمام بيداريتان را ادامه داديد كه هيچ !
كتاب هم تقريبا همه روزه دستمان بود، بهترين هاشان اينها بودند: استانبول از ارحان پاموك ، اتحاديه ابلهان از جان كندى تول، همه كتابهاى موراكامى كه سوكورو تازاكى بى رنگ بهترينشان بود، خاطرات هيلارى كلينتون، نمايشنامه هاى حميد امجد كه با زائر بسيار خاطراتمان زنده شد و صد البته سخن عاشق و متفرقه هايى از شوپنهاور كه نشخوارشان مى كنم و ...
شراب هم در رتبه آخر كه شايد لمحه اى از بزرگ قديم را لمس كنيم !
براى سال جديد فكر كنم حفظ همين پناهگاهها ، خوشبختى كمى نباشد.
نوروز ٩٥ مبارك!
پى نوشت : دوستى پيشنهاد دادبراى ٩٥ ، كباب را به پناهگاههاى ٩٤ اضافه كنم! البته با كمال ميل پذيرفتم 😛
نوشته شد توسط م م بزرگ 3:54 AM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|