بزرگ |
Sunday, May 20, 2012
٭
........................................................................................
الف -
پای در زنجیر پیش دوستان
به که با بیگانگان در بوستان
ب-
امروز تو یوتیوب سرچ کردم افشاری . به قصد قطعاتی از حامد افشاری . برخوردم به افشاری که ذوالفنون نواخته بود و الان هم مشغول شنیدن همانم و فضا عوض شد . و رفتم به بیست سال پیش که ذوالفنون کتاب آموزش سه تارش رو واسم امضا کرد و سرخوش هم به عنوان هدیه استاد پولشو ازمون نگرفت . روزهای سرخوشی بود ... ( هنوزمغازه سرخوش سر جاش هست ؟ )
ذوالفنون که رفت هی خواستم بیام اینجا کمی خط خطی کنم که چه کم سر صدا و آروم رفت . شاید شلوغ پلوغی شب عید بود یا نمیدونم چی . قطعا حق ذوالفنون ادا نشد و اونطور که باید و شاید جامعه هنر بهش نپرداخت .
به هر حال شیرین نوازترین سه تار نوازها رفت .
پرند رو حداقل گوش بدین از ایشون .
ج -
یکی از چیزهایی که در زندگانی ازش احساس خرسندی می کنم اینه که مجموعه اتفاقاتی که واسم افتاده ، مسیری که برام تعریف شده ، کارهام ، جاهایی که رفتم و ... تو موقع مناسبی بوده ، به رشدم کمک کرده . مثلن من یه موقعی فیلم شوکران رو دیدم که هیچی از روابط انسانی و زناشویی و اینها سرم نمی شد و در حقیقت فیلم رو هدر دادم
کلن در راستای این که به خودم میگم نباید زورالکی بزنم یه وقتهایی یه جایی باشم و یه کارهایی رو حتمن تا فلان موقع کرده باشم و یه اشخاصی رو ... !
د -
بندرت پیش اومده تو زندگیم وقتی به مردن فک می کنم پیش خودم بگم یه کارهایی هست که باید انجام بدم و فعلن تو دنیا کار دارم . هر وقت اینجوری میشم که حس می کنم باید بمونم . احساس هراس می کنم . البته این ربطی به این نداره که مثه سگ از مردن می ترسم .
شاکرم که اون حسه رفته و دوباره تو دنیا کاری ندارم .
ادامه داری ؟ !
نوشته شد توسط م م بزرگ 12:25 AM |
|
غزلیات سعدی
:: گذشته ها ::
|